English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3053 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
champion U مبارزه دفاع کردن از
championed U مبارزه دفاع کردن از
championing U مبارزه دفاع کردن از
champions U مبارزه دفاع کردن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
combats U مبارزه کردن
joust U مبارزه کردن
jousted U مبارزه کردن
jousting U مبارزه کردن
combating U مبارزه کردن
combated U مبارزه کردن
combat U مبارزه کردن
jousts U مبارزه کردن
challengo U مبارزه کردن
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
samisch variation U واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
to conduct [run] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
to launch [start] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
conflicted U ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts U ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflict U ناسازگار بودن مبارزه کردن
bushwhack U ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
russian defence U دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
schleman defence U دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
appel U پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
oppugn U مبارزه کردن با دعوا کردن
struggled U تلاش کردن مبارزه کردن
struggle U تلاش کردن مبارزه کردن
struggling U تلاش کردن مبارزه کردن
struggles U تلاش کردن مبارزه کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assert U دفاع کردن از
answered U دفاع کردن
to stick up for U دفاع کردن از
asserts U دفاع کردن از
answers U دفاع کردن
advocating U دفاع کردن
answering U دفاع کردن
asserting U دفاع کردن از
ward off U دفاع کردن
pleads U دفاع کردن
implead U دفاع کردن
plead U دفاع کردن
asserted U دفاع کردن از
pleaded U دفاع کردن
makki U دفاع کردن
say a good word for U دفاع کردن
answer U دفاع کردن
defend U دفاع کردن
to make a d. U دفاع کردن
fend U دفاع کردن
defended U دفاع کردن از
defending U دفاع کردن از
defends U دفاع کردن از
advocates U دفاع کردن
advocated U دفاع کردن
propugn U دفاع کردن از
defending U دفاع کردن
defended U دفاع کردن
defend U دفاع کردن از
deraign U دفاع کردن
defends U دفاع کردن
advocate U دفاع کردن
to defend [from] U دفاع کردن [از]
buckler U دفاع کردن
bayed U دفاع کردن درمقابل
parry U سد کردن دفاع مستقیم
bay U دفاع کردن درمقابل
breasts U باسینه دفاع کردن
speak out <idiom> U دفاع کردن از چیزی
bays U دفاع کردن درمقابل
parried U سد کردن دفاع مستقیم
baying U دفاع کردن درمقابل
to keep at bay U دفاع کردن درمقابل
parries U سد کردن دفاع مستقیم
assert oneself U از حق خود دفاع کردن
defenses U دفاع کردن استحکامات
parrying U سد کردن دفاع مستقیم
breast U باسینه دفاع کردن
defense U دفاع کردن استحکامات
defence U دفاع کردن استحکامات
mayhen U ازوسیله دفاع محروم کردن
eot geo reo U باز کردن دفاع ضربدری
bield U شجاع شدن دفاع کردن
detachment parry U دفاع با دور کردن شمشیرحریف
to defend oneself [against] U از خود دفاع کردن [درمقابل]
to act in self-defence U دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن
to vindicate a religion U دیانتی را بثبوت رساندن یاازان دفاع کردن
redundancy U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancies U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
one on one U دفاع یارگری دفاع تک به تک
defense U دفاع وزارت دفاع
vindicates U دفاع کردن از محقق کردن
vindicating U دفاع کردن از محقق کردن
vindicated U دفاع کردن از محقق کردن
vindicate U دفاع کردن از محقق کردن
blocking U سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
self defense U دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
kumite U مبارزه
campaign U مبارزه
campaigning U مبارزه
campaigned U مبارزه
turn to U مبارزه
campaigns U مبارزه
struggled U مبارزه
struggles U مبارزه
struggling U مبارزه
bu U مبارزه
struggle U مبارزه
fights U مبارزه
fight U مبارزه
combativeness U مبارزه طلبی
Anti – corruption campaign . U مبارزه با فساد
face down <idiom> U به مبارزه طلبیدن
sensei U مبارزه مسابقهای
to take up the gauntlet U مبارزه راپذیرفتن
kyorougei U مبارزه تکواندو
defying U به مبارزه طلبیدن
the campaign against terrorism U مبارزه با تروریسم
kachi make U مبارزه تا مرگ
battling U مبارزه ستیز
defied U به مبارزه طلبیدن
defies U به مبارزه طلبیدن
literacy campaign U مبارزه با بی سوادی
battles U مبارزه ستیز
defy U به مبارزه طلبیدن
battled U مبارزه ستیز
defiance U مبارزه طلبی
braved U به مبارزه طلبیدن
press campaign U مبارزه مطبوعاتی
ippon kumite U مبارزه تک ضربهای
economic warfare U مبارزه اقتصادی
braver U به مبارزه طلبیدن
jisen U مبارزه واقعی
passives U مبارزه منفی
braves U به مبارزه طلبیدن
bravest U به مبارزه طلبیدن
braving U به مبارزه طلبیدن
challenger U مبارزه طلب
challengers U مبارزه طلب
brave U به مبارزه طلبیدن
passive U مبارزه منفی
class struggle U مبارزه طبقهای
election campaign U مبارزه انتخاباتی
budo U روش مبارزه
sambon kumite U مبارزه سه ضربهای
electioneering U مبارزه انتخاباتی
battle U مبارزه ستیز
outdare U به مبارزه طلبیدن
jiya kumite U مبارزه ازاد
class struggle U مبارزه طبقاتی
struggle for existence U مبارزه برای زندگی
go dan kumite U مبارزه با ضربههای 5 تایی
tatemi U میدان مبارزه کاراته
struggle for survival U مبارزه برای بقاء
campaigning U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigns U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
sparring match U مبارزه تمرینی بوکس
gage U مبارزه طلبی گروگذاشتن
fuku shiki kumite U بکارگیری کاتا در مبارزه
campaigned U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaign U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
challenge round U مبارزه با صاحب عنوان
swordplay U مبارزه زور ازمایی
hajime U اغاز مبارزه کاراته
combatants U جنگی مبارزه طلب
jia ippon kumite U مبارزه ازاد تک ضربهای
combatant U جنگی مبارزه طلب
pit U درگود مبارزه قرار دادن
pits U درگود مبارزه قرار دادن
in a battle for world domination U مبارزه برای سلطه جهان
attentions U شمشیرباز اماده برای مبارزه
attention U شمشیرباز اماده برای مبارزه
campaign U رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
throw down the gauntlet <idiom> U به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
tilting yard U میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tiltyard U میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
crusade [against somebody or something] U مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
rematch U مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
gantelope U باند برای دست دعوت به مبارزه
power struggle U مبارزه برای صاحب مقام شدن
trench knitfe U چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
press campaingn or stunt U مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. U بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
jiujutsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
down U توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jiujitsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jujitsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
briefer U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
advocation U دفاع
parried U دفاع
apologias U دفاع
defended U دفاع
czech defence U دفاع چک
fencing U دفاع
advocacy U دفاع
defenses U دفاع
defense U دفاع
apologia U دفاع
parry U دفاع
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2make the case? به فارسی چی میشه
1i have a dare foryou.are you willing to take it?
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com